پاسخ عبدالعلی بازرگان به عبدالکریم سروش
... و راسخان (ریشهداران) در علم گویند: بدان باور داریم، همه کتاب از جانب پروردگار ماست، و تنها خردمندان پذیرای این پندند. (آل عمران ۷)
استاد عالیقدر جناب آقاى دکتر سروش، مصاحبه خبرنگار رادیو جهانی هلند با جنابعالی را که تحت عنوان «کلام محمد» منتشر شده بود، پس از مدتی از انتشار آن خواندم و استقلال رأی و شجاعت علمی شما را در بیان آنچه درست میپندارید ستودم، بی تردید نظریات شما در مواردی هم که خلاف باورهای عمومی است، از آنجا که حرکت آفرین و انگیزنده ایمانهای آرام گرفته و ساکت است، باید مورد استقبال و استفاده قرار گیرد و صاحبان اندیشه را به میدان تضارب آراء و تبادل افکار فرا خوانده و در جدالی احسن و دعوتی حکیمانه به سوی حقیقت، فضای فرهنگی بسته و بینور جامعه ما را گشایشی بخشد. این قلم نیز که همواره از آثار فکری شما سود برده و گهگاه نیز نقد و نظریاتی تقدیم داشته است، این بار نیز میخواهد با طرح سؤالاتی که از تعارض استنباط خود از کتاب خدا با نظریات اخیر جنابعالی ناشی شده است، به بارور شدن این بحث با بضاعت مزجات خود مددی برساند، باشد تا به یاری نازل کننده کتاب، گامی به شناخت کلام وحی نزدیکتر شویم.
عرایض بنده پراکنده و از زوایای مختلفی است که ذیلاً به استحضار میرساند:
گوینده و مخاطب قرآن کیست؟
پاسخ این سؤال را خارج از بحثهای کلامی و مجادلههای لفظی، به سادگی میتوان با یک بار مرور این کتاب دریافت کرد. ظاهر قرآن آشکارا نشان میدهد که حتی یک بار هم پیامبر سخنگو نیست و حتی یک آیه هم در سراسر قرآن نمییابیم که گویندهاش رسول مکرم باشد! البته، در مواردی با ذکر: قال الرسول، اذ تقول و... گفتار او نقل شده است، ولی گوینده آن خداست نه پیامبر! و این حقیقتاً شگفتآور است.
چند سال قبل ترجمهای از قرآن را به یک معلم آمریکایی که پس از وقایع یازده سپتامبر سال ۲۰۰۱ کنجکاو به محتویات قرآن شده بود، دادم. اولین سؤالی که در دیدار بعدی بلافاصله از من کرد، این بود که: «گوینده و مخاطب قرآن کیست؟!»
او که در کتاب مقدس همواره حواریون و نویسندگان بخشهای مختلف کتاب را «گوینده» مستقیم (یا از قول حضرت موسی و حضرت عیسی) یافته بود، از تنوع و تغییر دائمی گوینده و مخاطب در قرآن (که کاملاً مغایر و متفاوت با کتابهای متداول بشری است) شگفت زده شده و این تغییر مستمر ضمایر و زمان (گذشته، حال و آینده) او را آشفته کرده بود!!
من البته در آن روز پاسخ مختصری به او دادم، ولی سؤالش همچنان در ذهنم باقی مانده بود تا امروزکه به برکت مصاحبه شما توانستم پاسخ دقیقتری برای آن به شرح ذیل پیدا کنم:
الف: گوینده قرآن البته «خدای نامه» است و یکسره از قول او با ضمایر متکلم وحده (من)، متکلم مع الغیر (ما) یا غائب و در زمانهای مختلف روایت میکند، با این حال گاهی فرشتگان گوینده میشوند، گاهی انبیاء، گاهی هم خود ما (در سوره حمد، یا در خلال ربناهای قرآن) و بالاخره گاهی هم ابلیس! از آن عجیبتر در مواردی هم زمین و آسمان و پوست بدن (فصلت ۱۱، ۲۱ و مشابه آن).
ب: مخاطب تنوع در مخاطبین قرآن به مراتب بیش از گویندگانش است و این فراگیری و شمول را در هیچ کتاب دیگری نمی بینیم. خودِ همین تغییر دائمی زمان (ماضی، مستقبل و حال) و ضمائر (همه حالات ششگانه) و تفاوت مخاطبین، نشانه خدائی و فرا زمانی فرا مکانی بودن آن است که دیگران را از آوردن مشابهش نا توان میسازد.
امّا انواع مخاطبین:
• مخاطب قرآن در مواردی، بخصوص در سالهای نخست، شخص پیامبر است یا اهل بیت او... (۱)
• گاهی مخاطب مومنین اند و خدا درباره پیامبر با آنها سخن میگوید!در این حالت آورنده قرآن غائب فرض میشود.(2)
• مردم معاصر پیامبر (اعم از مومن و کافر و منافق) مخاطب مستقیم آیات زیادی هستند.
• در بسیاری از موارد، اهل کتاب و بنی اسرائیل مخاطب واقع شده اند، به گونهای که انگار این کتاب برای هدایت آنها و در تأیید و تصدیق و تقویت تورات و انجیل نازل شده است.
• «ناس»، یعنی تودههای مردم، صرف نظر از ملت و آئین با خطابهای: یا ایها الناس (۱۹ بار) یا ایها الانسان، یا بنی آدم و... مخاطبین آیههای زیادی هستند. قرآن خود را: «هدی للعالمین» (هدایت برای عالمیان)، «کافة للناس» (فراگیرنده همه مردم)، «نذیراً للبشر» (هشدار دهنده به بشریت) و «رحمهً للعالمین» معرفی کرده است.
• مخاطب قرآن گاهی فرشتگان هستند (۳)، گاهی هم ابلیس (۴)
• زمین و آسمان (۵) و حتی موجودات (۶) نیز گاهی مخاطب قرآن واقع شده اند! در موارد فوق، اعم از گوینده یا مخاطب، خدا به عنوان یکی از دو طرف گفتگو و پیام مطرح است.
عجیب این که در آیاتی از قرآن خدا نه گوینده است و نه مخاطب، بلکه آنچه نقل شده «دیالوگ» یا گفتاری است در زمینههای زیر: • مکالمه اهل بهشت با یکدیگر یا با جهنمیان (۷)
• مکالمه جهنمیان با یکدیگر یا با بهشتیان (۸)
• مکالمه فرشتگان با بهشتیان یا جهنمیان (۹)
• مکالمه ابلیس با جهنمیان (و بر عکس) (۱۰) عالم قیامت هنوز رخ نداده است و جز خدا، که خالق زمان و مکان و خارج از آندوست، کسی نمی تواند ناقل این احوال و اقوال باشد. چگونه پیامبر محدود در زمان و مکان میتوانسته گوینده این سخنان باشد؟
همانطور که گفته شد، حتی برای نمونه، یک آیه هم در قرآن نمی بینیم که پیامبر به زبان خودش (نه نقل خداوند) مردم را مخاطب قرار داده باشد. در حالی که اشعار مولوی و حافظ، مگر در مواردی نادر، تماماً سخن مستقیم آنان خطاب به مردم است.
آیات قرآن در پنج زمینه:
۱- گذشته (تاریخ انبیاء و امتهای پیشین)
۲- حال (معاصرین پیامبر)
۳ - آینده (احوالات قیامت)
۴- طبیعت (آیات خدا در آفاق و انفس)
۵- شریعت (اصول و قوانین زندگی سالم)
نازل شده و هر سورهای ترکیب و آرایشی از این هماهنگی را نشان میدهد.
پیامبر اسلام به دلیل «امّی» بودن، به جز مختصری از مورد سوم، هیچ اشراف و اطلاعی از این مجموعه، نداشته است تا گوینده این شگفتیها باشد.
قرآن اصرار دارد بر این نکته تأکید کند که او (قبل از نزول قرآن) «نمیدانست کتاب چیست و ایمان کدام است». (۱۱) در عمر خود نه کتابی خوانده و نه خطی نوشته بود (۱۲) و «فقط» از «وحی» تبعیت میکرد. (۱۳)
دیکته کردن قرآن
چگونه ممکن است قرآن کلام پیامبر باشد در حالی که در این کتاب ۳۳۲ بار فرمان «قل» (بگو) به پیامبر داده شده و او عیناً این فرمان را با ذکر کلمه «قل» در قرآن آورده است!!
از قذافی (راست یا دروغ) نقل شده است که گفته بود حال که پیامبر همه این اوامر را ابلاغ کرده است، بهتر است برای خلاصه کردن قرآن همه «قلها» را حذف کنیم!!
باز هم عجیب آن است که ۳۳۱ بار در این کتاب سخن دیگران و عموماً مخالفین (با افعال: قالوا، یقولون و...) آمده و قرآن با آزاد منشی پند آموزی عیناً گفتار دشمنان خدا و رسول را نقل کرده تا یکطرفه به قاضی نرفته باشد!!
آیا میتوان گفت پیامبر شخصاً خلاف تعالیم خود چنین تصمیمی را گرفته بود؟
لحن قرآن درباره پیامبر آنچه برخی از خوانندگان قرآن را به شگفتی، و برخی از مفسران را به توجیه و تغییر ظاهری برخی آیات وا داشته است، لحن این کتاب درباره پیامبران، به طور اعم و پیامبر مکرم اسلام به طور اخص است، به طوری که بیش از تجلیل و تمجید و تحسین، لحن تذکر و تربیت و تنبیه و حتی تهدید!! دارد. ما معتقد هستیم که «متولی باید احترام امام زاده را نگه دارد»! راستی چرا خدا بندگان برگزیدهاش را عتاب و خطاب میکند و هشدارهای هراس آور میدهد؟
• حد اقل چهار بار در موضوعات مربوط به: قضاوت میان مردم، تحمل مخالفین، توحید و قیامت، به پیامبر اسلام دستور «استغفار» داده است (۱۴) هر قدر هم در توجیه و تأویل و تغییر معنای متعارف «استغفار ذنوب» تلاش کنیم، اصل آنرا نمی توانیم انکار نمائیم.
• نوزده بار در قرآن هشدار صبور بودن به پیامبر داده شده است.:
احقاف ۳۵- همچون رسولان دارای اراده صبر کن و بر(ایمان آوردن مخالفان یا عذاب آنان) طلب شتاب مکن...
ص ۱۷- بر آنچه میگویند صابر باش و بنده ما داود را بیاد آر که (در تحمل گفتار مخالفین) نیرومند بود.
قلم ۴۸- در تحقق حکم پروردگارت صابر باش و همچون صاحب الحوت (یونس) نباش که...
• ۹ بار خداوند با فرمان «لا تطع» (مبادا اطاعت کنی) پیامبر را از پیروی کافرین، منافقان، غافلان، اکثریت گمراه و... هشدار داده است.
• سوره احزاب که بخشی از آن درباره پیامبر و اهل بیت آنحضرت است، با جمله: «ای پیامبر از خدا بپرهیز» «یا ایها النبی اتق الله...» آغاز میگردد.
• اصلاً یک سوره در قرآن با اشاره به «محروم کردن پیامبر بر خود، آنچه را که حلال بود)! سوره «تحریم» نامگذاری شده است، تا با مذمتی تلویحی نشان دهد پیامبر اسلام حتی در مورد شخص خود نیز اختیار اِعمال نظر نداشته است، چه رسد به اصل کتاب!:
یا ایها النبی لم تحرم ما احل الله لک... (ای پیامبر چرا چیزی را که خدا بر تو حلال کرده بود بر خود حرام کردی...)
• تنها مذمت فوق نیست، که در ارتباط حبیب و محبوب صادر میشود، سورهای دیگر به نام «عبس» یک چهره در هم کشیدن ساده پیامبر را در برابر کوری که مجلس هدایتی مهمی را با خطابهای بلند «یا محمد» خود مختل کرده بود، نامگذاری میشود و این نقد را در تاریخ ابدی میکند!
ابطالپذیرى اشارات تاریخى قرآن
جناب دکتر، از آنجایی که شما در تأیید نظریهتان اشارهای به دیدگاه مرحوم طالقانی داشتید، عبارت ذیل را که عیناً در تفسیر سوره «عبس» و درباره روی در هم کشیدن رسول آمده باستحضارتان میرسانم: «شخص پیامبر اکرم (ص) در طریق رسالت و دعوت آنچنان محکوم و مقدور وحی بوده که در کمترین اندیشه و حرکاتش مراقبت میشده، و همین دلیل قاطع است که وحی پیامبران از نوع کشف و الهامات عادی نیست و همچنین از مبدء لاشعور که روان کاوان جدید برای توجیه هر پدیده نفسانی به آن روی میآورند و آن را کلید رمز برای گشودن اسرار روحی میشمارند نمی باشد...
مبدء وحی که در طریق انجام رسالت الهی و پیشرفت آن، مراقب رسول مسئوول رسالت بود آن چنان که به اندیشهها و اطوار و حرکات، حتی نگاهها و خطوط چهرهاش عنایت خاص داشت» جنابعالی اظهار داشته اید: «آن چه قرآن درباره وقایع تاریخی، سایر ادیان و سایر موضوعات عملی زمینی میگوید، لزوماً نمی تواند درست باشد.» در جای دیگری اضافه کرده اید: «اگر قرآن را بخوانید، حس میکنید که پیامبر گاهی اوقات شاد است و طربناک و بسیار فصیح، در حالیکه گاهی اوقات پر ملال است و در بیان سخنان خویش بسیار عادی و معولی است.» امّا آن چه خداوند «درباره وقایع تاریخی و سایر ادیان» در قرآن ذکر کرده است صریحاً مؤکد ساخته که: «اینها اخبار غیبی است که بر پیامبر وحی میشود (ذلک من انباء الغیب نوحیه الیک) نه نقل سینه به سینه مردم و اسطورههای تاریخی» نگاه کنید:
سوره هود آیه ۴۹ (درباره داستان طوفان نوح)
این از اخبار غیبی است که بر تو وحی میکنیم. نه تو و نه قومت هیچکدام قبلاً از آن آگاهی نداشتید.
سوره یوسف آیه ۱۰۳ (درباره ماجراهای یوسف و برادرانش)
این از اخبار غیبی است که بر تو وحی میکنیم، تو نزد آنها نبودی آنگاه که قرعه کشی میکردند تا کدامیک کفالت مریم را به عهده بگیرند و آنگاه (نیز) که با یکدیگر در این موضوع مخاصمه میکردند.
سوره هود آیه ۱۰۰ (درباره ماجراهای فرعون و قومش)
این از اخبار مردم شهرهاست که «ما بر تو میسرائیم) برخی همچنان بر پا و برخی از صحنه هستی درو شدهاند.
به طور کلی قرآن همه قصص انبیاء را «کلام خدا» و ذکر و یادآوری مستقیم او بر رسول نامیده (طه ۹۹) و آنها را «قصص الحق» یعنی ماجراهای تحقق یافته و راستین، نه سمبلیک و اسطورهای شمرده است.
خداوند از این که پیامبر با حسن نیت و خوش بینی ذاتی خود همواره اجازه خواستن منافقان برای ترک جبهه به بهانههای مختلف را رخصت میداد و حکمت و ضرورت «نه گفتن» را بعضاً نادیده گرفته بود، او را «مشمول عفو خدا» میشمارد:
توبه ۴۳ – خدا تورا ببخشد! چرا به آنها اجازه دادی... (عَفَا اللّهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ...) جناب دکتر، اگر «پیامبر آفریننده و تولید کننده وحی است»، چگونه میتوان دلایل روشن و تهدیدهای بسیار شدید ذیل را نادیده گرفت:
حاقه ۳۸ تا ۴۹:
«سوگند به همه آنچه میبینید و همه آنچه نمی بینیدکه این قرآن قطعاً سخن رسول گرامی (جبرئیل) (۱۵) است و سرودههای یک شاعر نیست، ولی اندکی باور میکنند! گفتار یک کاهن هم نیست، هرچند اندکی پند میپذیرند، بلکه نازل شدهای از جانب رب العالمین است. اگر او (پیامبر) سخنانی بر ما بسته بود، قطعاً او را به چنگ قدرت میگرفتیم، آنگاه شاهرگش را قطع میکردیم، در حالیکه هیچیک از شما قادر به دفاع از او نبود.»
همچنین: اسراء ۷۳ و ۷۴
«نزدیک بود از آن چه بر تو وحی کردیم غافلت کنند که غیر آن را به ما نسبت دهی، تا در این صورت تورا به دوستی گیرند، و اگر تو را ثبات قدم نبخشیده بودیم، نزدیک بود اندکی به آنان متمایل شوی.در این صورت تو را دو چندان در حیات دنیا و دو چندان پس از مرگ میچشاندیم و در برابر ما هیچ یاوری برای خود نمی یافتی.»
پیامبرى و شاعرى جنابعالی با استفاده از استعاره شعر برای تبیین مسئله وحی آورده اید: وحی «الهام» است. این همان تجربهای است که شاعران و عارفان دارند... وحی بالاترین درجه شعر است، شعر ابزاری است معرفتی... شاعر احساس میکند منبعی خارجی به او الهام میکند... شاعر میتواند افقهای تازهای را به روی مردم بگشاید. بنده مطلقاً منکر وجوه مثبت شعر و ادب و انواع هنرها در تلطیف روح انسانی و تقویت اهداف آرمانی آدمی نیستم، و نیز میدانم که کاربرد و مدعای شعر امروز با آنچه در روزگار جاهلیت مرسوم بود بعضاً متفاوت است، با این حال از آن جائی که شناسائی وحی از طریق استعاره شاعری را در تعارض با اصرار جدی قرآن در تفکیک این دو مقوله مییابم، بیم دارم که چنین تمثیل و تشبیه و استعاراتی محتوای خدائی وحی را در سطح ذهن پردازیهای بشری نازل کند.
جنابعالی بهتر میدانید که «شاعری» اتهامی بوده است که منکرین پیامبر علیه او به کار میبردند و قرآن اصرار داشته تصریح نماید: «پیامبر را شعر نیاموخته ایم و (شاعری) شایسته او هم نیست، آن (چه عرضه کرده) جز یادآوری و خواندنی روشنگری نیست. تا هر آن کس را که زنده است از خطرات هشدار دهد و گفتار را درباره ناسپاسان تحقق بخشد» (یاسین ۶۹)
شما شعر را در کنار علم و فلسفه ابزاری معرفتی تلقی کرده اید، که از منبعی خارجی به شاعر الهام میشود. امّا قرآن این منبع را اوهام و خیالات و ذهنیات دور از عمل مینامد که موجب سرگردانی در وادیهای بی مسئولیتی و دل خوشی به خیال پردازیهای سرگرم کننده میشود، البته بااستثناء شمردن کسانیکه هنر خود را در خدمت دفاع از محرومین و ظلم ستیزی قرار میدهند:
سوره شعراء آیه ۲۲۴:
شاعران را رهروان گمراهی (نه رشد) پیروی میکنند، آیا نمی بینی که در هر صحرای سخن سرگردانند و سخنانی (به مبالغه) میگویند که به آن عمل نمی کنند؟
اگر شاعرانی همچون سعدی و حافظ و مولوی و امثال آنها در سرزمینهای دیگر سخنانی نغز و نکته آموز گفته اند، یا از منبعی الهی الهام گرفته و به «حبل الله» چنگ زده اند و یا به حبلی از مردم (حبل الناس) و حمایت از آنها در برابر ستمگران آویخته اند. و گرنه تاریخ ما لیست بلندی از شاعران مدیحه سرای درباری که صله بگیر سلاطین و سرپوش ستم کاریهای آنها بودند پیش رو دارد.
وحى مکانیسمى عام جنابعالی در تبیین خود از مسئله وحی و با نقد دیدگاه سنتی، در واقع دو نظریه مخالف را به سادگی تعریف کرده اید:
۱- دیدگاه سنتی، که قرآن را به تمامه کلام خدا، مصون از خطا، و پیامبر را همچون ضبط صوت تکرار کننده الهامات میداند.
۲- دیدگاه نو گرایان، که قرآن را کلام پیامبر، و در مسائل این جهانی و جامعه انسانی خطا پذیر و قابل نقد میداند. این قلم را گمان بر این است که ضمیر به کاربرده شده در مکانیسم وحی، چه بسا راهنمای مفیدی برای نزدیک شدن به فهم مسئله و رسیدن به تلفیقی از این دو تلقی باشد و به خواست خدا برخی سوء تفاهمها را مرتفع سازد.
توضیح آنکه خداوند در قرآن افعال خود را گاهی با ضمیر «من» (انی، انا، و...) مطرح کرده است (۱۶) و گاهی هم با ضمیر «ما» (انّا، نحن و...) (۱۷) و عجیب اینکه مسئله وحی را، به غیر از یک استثناء (۱۸)، همواره (۳۳ مرتبه) با ضمیر متکلم مع الغیر (ما) عنوان کرده است! (۱۹) مثل: اوحینا (ما وحی کردیم)، نوحی (ما وحی میکنیم)، نوحیه، نوحیها، وحینا (وحی ما).
براستی چه تفاوتی میان «منِ» خدا با «مای ِ» او در مکانیسم وحی وجود دارد و چرا مسئله وحی را مربوط به «ما» شمرده است؟! این ما چه کسی یا چه کسانی هستند؟!
در مثالی ساده شاید بتوانیم به فهم مسأله نزدیک شویم، وقتی مدیر مدرسهای اعلام میکند «ما» امسال یکصد نفر در دانشگاه قبولی دادیم، هیچکس فکر نمی کند که این موفقیت با دخالت شخصی و پارتی بازی شخص مدیر حاصل شده است، بلکه بدیهی میداند که عملکرد مدیران، معلمان و کارکنان مدرسه تحت سرپرستی و برنامه ریزی مدیر از یکطرف، و همت و تلاش قبول شدگان از طرف دیگر این پیروزی را بار آورده است.
در مدرسه هستی نیز پیامبران و اولیاء الهی شاگردان ممتازی هستند که توفیق ورود به دانشگاه سعادت و رضایت رب را پیدا میکنند، با این تفاوت که نقش مدیر در مدارس دنیائی محدود و معین و عاملی در کنار عوامل دیگر است و نقش «رب العالمین» مطلق و همه جانبه و مولد و موجد بقیه عوامل میباشد.
جنابعالی با دخالت دادن احساسات و احوالات روحی پیامبر و حتی تأثیر شاد و طربناک یا ملول و محزون بودن او در متن این کتاب، در حقیقت قرآن را به دو بخش خدائی (مربوط به خداشناسی، آخرت و اخلاقیات) و بخش تاریخ و اجتماعیات و... که ابطال پذیر و در معرض خطا هستند تقسیم کرده اید!؟ و پیامبر را شاگرد اولی شمرده اید که تنها بعضی از نظریات مدیر مدرسه هستی را منتقل کرده است.
از آن جایی که در مکانیسم وحی، ضمیر «ما»، نقش پروردگار (مشیت حکیمانه هدایت و رحمت او) را در به کار انداختن انرژیها و عوامل وحی (جبرئیل امین) نشان میدهد، و شخص رسول جزئی از ضمیر «ما» و میوه و محصول این فرآیند است، این جزء که «امانت دار» پیام و مأمور ابلاغ آن به مردم است، نمی تواند حامل بخشی از پیام بوده و بخشی دیگر را «به زبانی که خود میداند، و به سبکی که خود به آن اشراف دارد، و با تصویر و دانشی که خود در اختیار دارد منتقل نماید.»
اگر شاگرد اول مدرسه هستی، نقش کاملاً مشابه بقیه شاگردان (در مدارس دنیائی) پس از خاتمه تحصیلات داشت، اشکالی پدید نمی آورد که به راه خود برود، اما از آنجا که حامل امانتِ «نبوت» و آگاهی بخشی به دیگران شده، منطقاً نمی تواند تعالیمش مخلوطی از «جنبههای کاملاً بشرى» و محصول طربناکی یا تلخکامی او از یک طرف و «جنبههای الهی» از طرف دیگر باشد.
«مـن ِ» محمّد در تسخیر «وحى» الهى (۲۰) آیا دین و کتاب الهی محصول تراوشات ذهنی خّلاق پیامبر است،که پس از جستجوها و تجربیاتی طولانی و تفکرات و تلاشهائی در حل معضلات اجتماعی، تحت تاثیر الهامات الهی به تدریج شکل گرفته است؟
آیا منشأ و محور و مقصود اصلی، شخص پیامبر است و او آفریننده وحی و قرآن است؟
چنین باورى تناقض صریح با برخی آیات قرآن که مکانیسم دریافت وحی را صد در صد مستقل از تجربه و تلاش و حتی اراده رسول معرفی کرده است دارد. از جمله: قیامت ۱۶ الی ۱۹
لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ. إِنَّ عَلَینَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ. فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ.ثُمَّ إِنَّ عَلَینَا بَیانَهُ
(ای رسول، به هنگام دریافت وحی) زبان خویش حرکت مده تا بر (خواندن) آن شتاب کنی. جمع کردن آن (در حافظه تو) و خواندنش بر ماست، پس همینکه ما خواندیم آن را دنبال (تکرار) کن، پس از آن نیز بیانش بر ماست. مرحوم علامه طباطبائی (ره) در تفسیر المیزان، این توصیه را به عنوان جمله معترضهای برای «رعایت ادب الهی برای پیش نیفتادن در خواندن وحی قبل از اتمام آن» تلقی کرده است، مثل اینکه معلمی به شاگرد خود که در حین درس سؤال میکند، میگوید حرف نزن بگذار من سخنم تمام شود و اضافه کرده است: «جمع کردن آنچه به تو وحی میشود و پیوسته کردن اجزاء آن بیکدیگر و قرائت آن بر تو به عهده ماست و هیچیک از اینها از ما فوت نمی شود تا تو عجله کنی و قبل از خواندن ما آنرا بخوانی... نخست آنرا در ذهن تو از فراموشی و دگرگون شدن حفظ نموده و سپس با زبانت برای مردم میخوانیم و بیان میکنیم.» هرچند توضیحات مرحوم طباطبائی مستقل بودن وحی را از تلاش ذهنی و حافظه و حواس و حتی زبان گیرنده آن نشان میدهد، با این حال جمله «رعایت ادب الهی» و مثالی که زده شده، قیاسی بشری به نظر میرسد.
برداشت دقیقتر و فنیتر و علمیتر از این آیه را در تحلیل «مالک بن نبی» نویسنده نو گرای ِ متفکر و مبارزِ بزرگِ الجزائری در کتاب «پدیده قرآنی» میتوان یافت که مناقضات بین وحی قرآنی و «من ِ» محمد یا استعداد و گرایش طبیعی او را با آنچه وی را در حالت پذیرندگی وحی قرار میداد به روشنی بیان کرده است: «در آغاز رسالت، هنگامی که پیامبر خود را در حالت پذیرش وحی مییافت، طبیعتاً حافظهاش را به کار میگرفت تا آیات را به تناسب وحی شدنشان حفظ نماید. این عمل، یک رفتار غریزی و ماشینی بوده مثل هرکس که به دیگری گوش میدارد و میخواهد گفتار او را حفظ نماید و به همین دلیل گفتار را در دل خود تکرار مینماید. تکرار کردن، در واقع، اجرای یک عمل ذهنی غریزی و فطری اساسی است...
این عمل به طور طبیعی از خود «من» در هر مرحلهای از آگاهی باشد سرچشمه میگیرد... آیه بالا دقیقاً در جهت عکس و بر خلاف رفتار طبیعی محمد نازل میشود، چه وی برای تکرار و حفظ کلماتی که در فضای ذهن او پدیدار میشوند و ذهن او را با طنین آهنگین خود، تحریک کرده و متمرکز ساخته اند تا حدی اراده خود را آزاد گذارده است... و به این دلیل، آیه قصد دارد که در وجود محمد فعالیت آزادانه حافظه را – که مکانیسم آن دقیقاً در «تکرار منع شده» است، حذف نماید... بدین ترتیب، آیه باز هم فراتر میرود، نه تنها قدرت اختیار و اراده انسانی و تمایل موجود در محمد برای عمل ذهنی غریزی (حفظ آیات) را، بلکه حتی قانون روانی فعالیت «حافظه» را نیز در بر میگیرد و منع مینماید... تضاد دوگانه این آیه با تمایل طبیعی محمد و با قانون کلی حافظه، به نحوی خاص غرابت و شگفت انگیزی پدیدهای را مطرح میسازد که بدین ترتیب، در زمینهای مطلق و مستقل از عوامل مؤثر روانی و زمانی جایگزین میگردد، در نتیجه، این تضاد دوگانه، ویژگی ماورائی و مطلق پدیده قرآن را مشخص مینماید.» (۲۱) پدیده فوق شبیه نوشتن متنی عالمانه به دست فردی عامی و بی سواد است که به عنوان «مدیوم» تحت تأثیر هیپنوتیزم و القای روانی در حالت خواب قرار گرفته باشد، یا کسی که با چشمان بسته نیمههای شب از بستر خارج شده و مسیری مشخص را به راحتی طی کرده باشد. (۲۲) در این مورد گوئی اندام و اعضاء و جوارح او در اختیار نیروئی بیرونی است و به اراده او حرکت میکند. آیا میتوان گفت پیامبر در اخذ و انتقال وحی شبیه دستگاههای ضبط و پخش عمل کرده است؟
ما هر قدر ذهن پیامبر را پاک و خالص و حافظه او را نیرومند و خطا پذیر تصور کنیم، نمی توانیم نسبی بودن ظرفیت درک و فهم انسان و تأثیر زمینههای تجربی و تربیتی او را در آنچه میفهمد نادیده بگیریم. در این صورت جریان وحی همچون آب خالصی که از منشآ جوشش و جریان خود به تدریج رنگ و رسوب بستر را میگیرد، سخنان پیامبر تلقی او از کلام الهی و درک و فهمی نسبی، با توجه به امی بودن آن رسول، محسوب میگشت، نه عین کلام الهی و آنچه برای هدایت بشر تا آخرت نازل شده است.
شکیب نه شتاب: طه ۱۱۴
فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن یقْضَى إِلَیکَ وَحْیهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا
پس خداوندِ پادشاهِ حقِ برتر و بالاتر است و تو به خواندن (آنچه بر تو وحی میشود) قبل از اتمام آن شتاب مکن و بگو پروردگارا علم مرا بیفزای. این آیه نیز همچون آیه ۱۱۶ سوره قیامت رسول را از شتاب برای خواندن آنچه بر او الهام میشود، قبل از انقضای وحی، باز میدارد و انگیزهاش را برای علم بیشتر افزایش میدهد.
آیا چنین توصیهای اگر محتوای وحی محصول تراوشات فکری و تجربه و تفکر و تلاشهای سیاسی اجتماعی پیامبر بود معنائی داشت؟
کدام منطق ممانعت از شتاب و شکوفائی ذهن خلاق و جرقههای جستجو گرانه را میپذیرند؟
در این صورت، مطالبِ علمی فراوان قرآن را که دور از ذهن معاصرین پیامبر بوده است، چگونه میتوان توجیه کرد؟
به قول «موریس بوکای» پزشک عالیقدر فرانسوى: «نمی توان پذیرفت که بسیاری از مطالب قرآنی که جنبه علمی دارند، با توجه به درجه آگاهی و معلومات در زمان محمد(ص) اثر یک انسان باشد... بدین ترتیب کاملاً معقول و صحیح است که نه تنها قرآن را به عنوان یک وحی بپذیریم، بلکه حتی به اصالت تضمین شدهای که عرضه میدارد، و وجود قضایای علمی که پس از تحقیق در زمان ما به عنوان یک شکست برای فرضیات بشری تلقی میشود، برای «وحی قرآنی» نیز مکانی کاملاً ممتاز قائل شویم.»
مکانیسم محافظت کننده از وحى (در برابر عوامل بیرونی و درونی ذهن پیامبر) سوره جن ۲۶ تا ۲۸
عَالِمُ الْغَیبِ فَلَا یظْهِرُ عَلَى غَیبِهِ أَحَدًا.
إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ یسْلُکُ مِن بَینِ یدَیهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا.
لِیعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَیهِمْ وَأَحْصَى کُلَّ شَیءٍ عَدَدًا.
(خداوند)، دانای پنهانیهای عالم است و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی سازد.
مگر رسولی را که پسندیده باشد، (در این صورت حتماً) رصدی (نیروی نگهبان و مراقبی) از پیش رو و پشت سر (مسیر بین گیرنده وحی تا مردم و بین مبدأ وحی تا رسول) داخلِ (سیستم) میکند.
تا بداند (اطمینان حاصل نماید) رسالت پروردگارشان (انتقال وحی به مردم را) ابلاغ کرده اند یا نه، خداوند به انچه در (اندیشه و دل) آنان است، احاطه کامل دارد و به شماره (کمیت) هر چیز در عالم آگاه است. از آیات فوق اجمالاً نتایج مهم زیر استنباط میشود:
۱- خداوند رصدی (نیرو یا فرشته ای) بر رسولان گیرنده وحی میگمارد تا آنچه را بر آنان وحی میشود، بدون کم و کاست و دخالت ذهن و اندیشه به مردم ابلاغ نمایند.
۲- این رصد، هم مسیر ابلاغ به مردم را حفاظت میکند و هم مسیر مبدأ صدور تا گیرنده وحی، یعنی جبرئیل را (بین یدیه و من خلفه)
۳-ظرفیتهای ذهنی گیرندگان وحی و میزان معلومات و تجربیات زندگی آنها برای فرستنده وحی کاملاً آشکار است و او احاطه کامل به افکار و اندیشههای آنان دارد، لذا میتواند از نفوذ نظریات و برداشتهای شخصی آنان در محتوای وحی ممانعت نماید.
۴- عدد اشیاء، یعنی نظام مقداری همه چیز، از جمله وحی و مباحث هدایتی، نزد خدا شمرده شده و متناسب و مقدر است. بنابر این، نمی تواند تابع تلقی ذهنی و استنباطهای مستقل و پیش بینی نشده و خارج از نظام تقدیری فرد گیرنده باشد. مرحوم طباطبائی ذیل این آیه در تفسیر المیزان گفته است: «سلوک رصد پیش رو و پشت سر رسول برای حفظ وحی از هر تخلیط و تغییر دادن، یعنی کم و زیاد کردن است... برای این رصد میگماریم تا محقق شود که رسولان رسالاتِ پروردگارشان را به مردم ابلاغ کرده اند و بدون تغییر و تبدیل ابلاغ کرده اند... آیه شریفه میرساند که وحی خدا، از مصدر وحی گرفته تا نفس رسول و از رسول گرفته تا مردم، از هرگونه تغییر و تبدیلی ایمن است.» طباطبائی مفهوم تعبیر «بین یدیه و من خلفه» را «امتداد و مسافت موهومی دانسته که انسان از شنیدن کلمه رسالت در ذهن خود تصور میکند». «بین یدیه»، یعنی مردمی که رسول به سوی آنها فرستاده شده و «من خلفه» یعنی مصدر وحی.
تضمین حفاظت ابدی در برابر عوامل ابطال کننده علاوه بر آیات ۲۶ تا ۲۸ سوره جن که مکانیسم محافظت کننده از وحی را از طریق «رصد» (نیرو یا فرشته محافظت کننده» بیان میکند، آیات دیگری نیز بر تضمین سلامت وحی، از دخالت عوامل بیگانه تکیه دارد که ذیلاً به مهمترین آنها اشاره میکنیم:
۱- حجر ۹
اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ
همانا ما خودمان ذکر را نازل کرده و همانا ما خود محافظ آن هستیم.
در این آیه کوتاه، مسئله محافظت از وحی از چندین طریق ادبی مورد تأکید قرار گرفته است (۲۳) همه این ادوات تأکید نشان میدهد تا چه حد موضوع حفاظت از وحی مهم و محوری میباشد.
منظور از «ما» (انّا، نحن) در آیه فوق خداوند و فرشتگان، یعنی همه عوامل و نیروهای مؤثر و دست اندر کار جهان هستی، میباشند که در حفاظت از «ذکر» (قرآن) در برابر عوامل و اندیشههای ابطال پذیر بشری مشارکت دارند.
منظور از حفاظت، حفاظت مطلق و همیشگی از زمان نزول وحی تا قیام قیامت بوده، هم ظرفِ پذیرنده وحی، یعنی قلب پیامبر را شامل میگردد و هم ظرف زمانی ِ پس از ابلاغ و تلاوت آیات برای مردم را، تا آخر زمان. این سخن را آیه زیر بهتر توضیح میدهد:
۲- فصلت ۴۱ و ۴۲
... َإِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ
لَا یأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَینِ یدَیهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ
محققاً آن (قرآن) کتابی فراتر (ابطال ناپذیر) است. باطل نه از پیش رو (زمان حال و آینده) و نه از پشت سر (گذشته تاریخ) بر آن راه نمی یابد، (چرا که) از جانب حکیمی حمید نازل شده است. به تعبیر«المیزان»: «ما بین یدیه و من خلفه» زمان نزول قرآن و عصرهای بعد از آن تا روز قیامت را در بر میگیرد. یعنی قرآن از هر جهت مصون از دستخوش بطلان بوده، ممکن نیست چیزی که از قرآن نباشد در آن راه یابد و یا تحریف و تغییر نماید.» اینکه مکانیسم این محافظت چگونه است، برای ما روشن نیست، همین قدر گفته شده که آن حقیقت، پیام خواندنی دارای مجد و معنایی بس بلند است که در «لوح محفوظی» قرار گرفته است: بروج ۲۱ و ۲۲
بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَّجِیدٌ. فِی لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ
بلکه این قرآنی مجید است. در لوحی محفوظ. اتفاقات غیر منتظرهای همچون: افک عایشه، جنگ احزاب، داستان ابولهب، شیطنتهای منافقین و امثالهم که به آنها به عنوان حوادث غیر مترقبه و پیش بینی نشدهای که در شکل گیری قرآن نقش داشته اند، نگاه میشود، تماماً محملها و مصادیقی برای انتقال پیام بوده اند و اگر چنین حوادثی اتفاق نمی افتد، در قالب حوادث دیگری این پیامها منتقل میگردید.
ما اگر شرایع الهی را صد در صد تابع تحولات تدریجی شخصیتی و تجربه تاریخی رسولان بدانیم، در توجیه تحولاتی که قرآن از زندگی آنها بیان داشته، دچار تناقض میشویم.
علوم دقیقه نظم فعلى قرآن را اثبات مى کند آیا جای یک یک سورهها و آیات به دستور خدا و زیر نظر خاص پیامبر تعیین شده و قطعیت یافته و به همان ترتیبی که الان در دست ماست تقدس ماورائی دارد، یا بر مبنای دخالت نظر و اجتهاد اصحاب شکل گرفته است؟
اگر در گذشتههای دور با فلسفه و کلام و عرفان و ادبیات، رسیدن به حقیقتِ وحیانی بودن کامل قرآن، مشکل و محال مینمود، امروز از طریق علوم دقیقه، بخصوص ریاضیات و آمار و به کمک کامپیوتر و ابزار الکترونیکی، به نتایجی میتوان رسید که با کنکاشهای قابلِ چون و چرای عقل نظری، تفاوت اساسی دارد. در اینجا دیگر ذوق و سلیقه دخالتی ندارد و ارقام و اعدادِ قطعی، منصفان را مجبور به تسلیم میکند.
ملاحظات «رشاد خلیفه» محقق مصری، در کشف کد ریاضی قرآن (هرچند بعدها ادعاهای باطلی کرد و برخی یافتههایش جای چون و چرا دارد) حقایق غیر قابل انکاری را آشکار ساخت. مضرب مشترک بودن عدد ۱۹ در ۲۹ سورهای که با حروف مقطعه آغاز میشوند، و صدها شاهد آماری برای اثبات این نکته و نکات ریاضی فراوانی که توسط او یا شاگردانش مطرح گردید (از جمله روابط بسیار حیرت آوری که اعداد ۷ و ۹ و ۴۰ و... در قرآن دارند) نشان داد که حتی یک کلمه را نمی توان در قران جا به جا کرد، چه آنکه خواسته باشیم اجتهاد اصحاب را در ترتیب فعلی قرآن دخیل بدانیم.
تحقیقات فوق در ایران نیز از جمله توسط آقای دکتر سید محمد فاطمی استاد فیزیک دانشگاه تهران پیگیری و تکمیل گردید و در سال ۱۳۷۲ در مجموعهای به نام «آیت کبری» همراه با دهها جدول و نمودار با صدها رابطه شگفت آور ریاضی عرضه گردید.
نویسنده دیگر مصری «عبدالرزاق نوفل» در کتاب «معجزات عددی قرآن» به حدود ۱۵۰ رابطه یا تساوی عددی در قرآن اشاره کرده همچون تساوی واژههای متضاد: دنیا و آخرت، صبر و شکر، زن و مرد، شیطان و فرشته و... همچنین تکرار ۳۶۵ بار کلمه یوم (مساوی تعداد روزهای سال)، ۱۲ بار کلمه شهر (تعداد ماههای سال) و... روشنگر این حقیقت اند.
کتاب «سیر تحول قرآن» (۲۴) که از زاویه و با متدی دیگر در جستجوی کشف ترتیب نزول آیات سورههای قرآن بوده، بدون پیش داوری و فرضیه ذهنی قبلی و تحمیل تئوری و تمایلات اعتقادى، به نتایجی رسیده است که نشان میدهد تعداد کلمات و آیات نازل شده در ظرف ذهن پیامبر، در تمامی بیست و سه سال رسالت، چه آن زمان که پیامبر فقط خدیجه (س) و علی (ع) را در کنار داشت و مذهبش مخفی بود، چه آن زمان که دعوتش علنی گشت و اسلام شبه جزیره را فرا گرفت و هر ماه در جنگ و جریانی اجتماعی بود و مناسباتی با دنیای آن روز پیدا کرد، در همه حال ثابت و یکنواخت و «کیلی» ثابت! داشته است، این سخن یعنی استقلال وحی از تجربه درونی و بیرونی پیامبر!
جناب دکتر سروش عزیز،
با عذر خواهی از تصدیع و طولانی شدن کلام و با دعای سلامتی و سعادت و سبقت و سرعت در نیل به مغفرت و رحمت الهی برای شما، سخن خود را با تکرار آیهای که در ابتدای مطلب آوردم، و دعائی که از زبان راسخین علم به دنبال آن آمده است، ختم میکنم:... و راسخان (ریشه داران) در علم گویند:
بدان باور داریم، همه کتاب از جانب پروردگار ماست، و تنها خردمندان پذیرای این پندند.
پروردگارا، دلهای ما را پس از آنکه هدایتمان کردی دستخوش انحراف مگردان
(تا در کشف مبهمات قرآن دچار لغزش نشویم) و از جانب خویش رحمتی بر ما ارزانی دار
که بخشاینده تویی، تو
عبدالعلى بازرگان
اسفند ۱۳۸۶
--------------------------------------------------------------------------------
۱ - با خطابهای یا ایها النبی، یا ایها الرسول ف یا ایها المزمل، یا ایها المدثر، یا نساء النبی و...
۲ - مثل توبه ۱۲۷ و احزاب ۶۹-۵۶-۵۳-۴۰-۲۱-۴ و مشابه آن
۳ - مثل بقره ۳۰ و ۳۴ اعراف ۱۱، حجر ۲۸ و...
۴ - حجر ۳۲ – ص ۷۵ و...
۵ - فصلت ۱۱ و ۱۲
۶ - نحل ۶۸ و ۶۹
۷ - طور ۲۵، مدثر ۷۴
۸ - ابراهیم ۲۱، غافر ۴۷ و حدید ۱۳
۹ - نحل ۳۲-۲۸
۱۰ - ابراهیم ۲۲
۱۱ - شورا ۵۲
۱۲ - عنکبوت ۴۸
۱۳ - در ۱۳ آیه از جمله اعراف ۲۰۳
۱۴- نساء ۱۰۶ – غافر ۵۵ – محمد ۱۹ – نصر ۳
۱۵- با توجه به مورد مشابه در سوره تکویر آیه ۱۹ و همچنین آیه ۹۷ سوره بقره میتوان فهمید منظور از «رسول کریم» جبرئیل است.
۱۶ - عمدتاً در مواردی که مسئله توحید مطرح است و بندگان باید فقط نقش اورا بشناسند، مثلاً در دعا، عبادت، توکل، شکر و غیره.
۱۷- در یک جستجوی تحقیقی، معلوم گشت که خداوند در قرآن ۳۲۶ بار خود را با ضمیر متکلم وحده (من) و ۱۷۷۲ بار با ضمیر متکلم مع الغیر (ما) معرفی کرده است. ارقام فوق که از یک جستجوی چشمی حاصل شده ممکن است کمتر از واقعیت و مشمول خطا باشد.
۱۸- مائده ۱۱۱ – وحی مستقیم خدا به حواریون حضرت عیسی برای ایمان به خدا و رسولش.
۱۹ - این ارقام البته مربوط به مواردی است که خداوند مستقیماً متکلم است، امّا مواردی هم وجود دارد که از خدا به عنوان سوم شخص (هو= او) یاد میشود و وحی به «او» نسبت داده میشود(۱۱ بار) و یا فاعل وحی مجهول است (۱۴ بار).
۲۰ - مطالب از این به بعد خلاصهای از نکاتی است که قبلاً در این زمینه از این قلم مطرح گشته است.
۲۱ - کتاب «پدیده قرآنی» صفحات ۱۵۸ و ۲۵۶
۲۲ - هرچند مبانی علمی این امور، که فراوان نیز نقل میشود، برای این قلم ناشناخته است.
۲۳ - طور ۴۸... تو زیر نظر ما هستی...
۲۴ - این کتاب از آثار مهندس مهدی بازرگان است که در سال ۱۳۴۵ در زندان قصر نوشته شد و برای اولین بار در سال ۱۳۵۵ توسط شرکت سهامی انتشار به چاپ رسید و بارها تجدید چاپ شد.
در کتاب دیگری به نام «جملهشناسی قرآن» که توسط همین نویسنده و ناشر عرضه گردیده است، متن قرآن با بسیاری از متون بشری همچون گلستان سعدی، کلمات ژان پل سارتر و کتاب «دارالمجانین» محمد علی جمال زاده، مقایسه گردیده و همه جا نظمِ حیرت آور، در کنار بی نظمی و اغتشاش را، از طریق جداول و نمودار نشان داده است.
نظرات